به وبلاگ دكتر نادر نوري كرمانشاه خوش آمديد

حجاب اجباری ! فهل انتم منتهون ؟

1

نامه ای به کشور بدستان

نامه ای سرگشاده  به کشور بدستان


بلند جنابان ریزو درشت این کشور که به مخ خود به گوش شنوا مفتخر !

 همان مدعیان گوشدار بی هوشی که ناله های دردمندان بیهوش را  نمی شنوند .

 همان خوش خورهای روی زمین . همان کاخ نشین های های آخ نبین

  نوشته های این درد اندیش  روان پریش  را که از سیاه چال غم به شما  دلدادگان  لم  نوشته بخوانید تا  جایگاه درخور خود را بدانید

 در این ساعت های پایانی؛ سال بیرون از حب منصب و مال, بدون تبر و تیشه تنها با دوربین اندیشه چشم اندازِ  به فکر انداز ی را که در سال گذشته کاشته اید , به دور از غرور مرور کنید . به جای ذکرعیان ؛ دمی در نهان  فکر کنید!.


سالی که گذشت چه در چنته داشتید ؟ چه کاشتید ؟چه  برداشتید ؟  چه گماشتید ؟ عدالت را سر جایش گذاشتید؟

بر سرمردم چه زدید گِل یا گُل ؟

 بیایید امسال در آغاز این بهار و این کذالک النشور به  تنظیمات کارخانه ی   فطرت پاک  باز گردید به شرف درونی خود قول دهید که در این سال نو دیگر روی ریل ریا راه  نروید کوله بارهای ریا را خالی کنید  با خدای خود پیمان ببندید که خودتان باشید نه ریایتان  با بوق و کرنا سوار قطار دروغ و تکذیب نشوید! به گاری ، به خواری  ، به حرف های  کوچه بازاری  افتخار نکنید به دندانهای عقب مانده دندان عقل نگویید

اگر نمی توانید گریه ای  پاک یا گرهی باز کنید پس کمترناز کنید. ؟

خدمتگزارید ؟ خوب !  چه در چنته  داشته اید یا دارید ؟ خود حجاب خود ، اصلن سربارید ! ز میان برخیزید

ای آقایان!  خدمت سرایان !  با شجاعت و رشادت استعفا دهید. زمیان برخیزید .


 مدعی  خدمتید  این بزرگترین خدمتی است که می توانید برای مردم انجام دهید پس اگر

یا ایها المَلَاء اگر عقل در سر دارید دست از سر ملت بردارید ..

 می خندید که   چه می گوید ؟چرااستعفا؟ ما که از شایستگانیم والگو برای جهانیان ! ما مهره های  مهرووفا آنگاه استعفا ؟

 آری استعفا !

الیس منکم رجل رشید ؟

ای کار بدستان کارد بدستی که هر روز نان مردم را بیشتر از پیش می بُرید و می بَرید آخر شما چه موجوداتی هستید که جز آب دوغ دروغ و تکذیب چیزی بر روی سفره ولی نعمتان خود نمی گذارید؟


 شرم داشته باشید و شهامت استعفا

! الیس منکم رجل رشید ؟

 شایسته اید ؟ کاردانید ؟ خود گویید و خود خندید ! در صداقت نمره چندید ؟

 شایستگی و کار دانی شما را چه کسانی باید حس کنند و تشخیص دهند ؟

 آیا شایستگی و کاردانی شما را جز این توده ی کارد به استخوان رسیده که کار بدست آنها شده اید باید لمس کنند ؟ شهامت دارید یا ندارید شرم داشته باشید واقعیت ها را با حلق های حراف خود تکذیب نکنید

ویل للمکذبین !

الیس منکم رجل رشید ؟؟

دکتر نادر نوری 29 اسفند 1400

1

خیالباف و درخت پلاستیکی اش

خیالباف و درخت پلاستیکی اش

خیالباف  مردی پویا و  پرتلاش ولی  کوتاه اندیش وساده لوح بود.  خانه می ساخت نیمه ی اسفند کار خانه اش به پایان رسید.درهر سازه اش  نشانی  ازیک شهر نهفته بود  نقشه اش از روی  نقش جهان بود  وتاق هایش با الگو از تاق بستان . آجر هایش را از آجر آباد آورده  بود  و سیمانش هم ازسمنان رسیده  بود و  آنتن پشت بامش آسمان خراشیده   ایوانش را  با فرش  کاشان  فرشیده و  بر پنجرهایش شیشه هایی از شیراز نصبیده و کره کره هایش بافت  کرمان بود .  با این همه هنوز در جلوخان  خانه اش درختی نداشت  

می خواست  زیبایی دیگری به زیبایی خانه اش بیفزاید و جلوجانه را  چون خانه به خوبی بیاراید  پس اعتقادش این بود که  یک درخت پلاستکی  بزرگ پر شاخ و برگ زیبا برای آنجا بخرد.  وخرید .

گل های رنگا رنگش به هم چشمک طراوت می زدند    وهر کدام  بر بستری از برگ سبز  آرمیده  بودند چکیده اینکه  گویا درختی بود که از بهشت برین  بر زمین چکیده  ودر حصاری  آهنین آرمیده  نمای چشم نوازش گردن هر رهگذری را به سوی خود می پیچاند  ومیوه هایی  گوشواره وار از  آن   آویزان بودند...

خیالباف سرمست از این  کار بکر , بر دور اندیشان خیره خواه می تاخت که خاموش ! دست بردارید از این حسادت های شدید  گرچه درختم نه سیب است و نه بید  ولی این چنین  قامت زیبا و رشید ........مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ .....

همزمان همسایه ی دور اندیشش  خاموش , چند  متر آن طرفتر  درخت زرد آلویی می کاشت  ......

 نسیم باد نوروزی خویشان  خیالباف را به خانه  ی او آورد  همه چشمایشان به زیبایی درخت  پلاستیکی  دوخته بود و هیچ کسی به درخت  بی برگ و بر  زردآلوی  همسایه  هتا نگاه  نمی کرد ....

 روزهای  نوروز به زودی  گذشت  گردش روز گار آب  رنگ را به دست مهربان  بهار داد و او هر روز  به درخت  زرد آلو سر می زد  هربار برایش یک برگ سبز  تازه می کشید  و  جوانه های آرزو ی او  را شکوفا  می کرد 

 درخت زرد آلو هم هر روز زیبا تر از دیروز  می شد  اما درخت راکد و ناشکوفا ی  پلاستکی آن زیبا روی پر شاخ و برگ  روزهای نخست  ؛ روز به روز  در زیر تابش آفتاب رنگ پریده تر و گداخته تر می شد

در زیر تیر باران پرتو های آتشین  ماه تیر   ظاهر زیبایش  چون جنگلی سوخته شد   دیگر  از  نیروی جاذبه ی آغازینش  نشانی نبود دریغ از نیم نگاهی از رهگذران

درخت زرد آلو به شکرانه  ی شکوفایی اش  , شیرینی پخش کرد  ....

و این چنین گذشت تا  اینکه سیاره زمین وارد تونل زمان دی شد شاخ و برگ و تنه ی  درخت یخ زد   ترد  شد و شکست و پوسید  با هر دزد بادی هر روز بخشی از وجود پوسیده اش ربوده می شد .  تا اینکه در نوروز سال دوم  جز سیم های خشکیده وزنگ زده  ای ازآن درخت سوگلی  و زیبا  نماند .

 کمی آن سو تر درخت زرد آلو شادمان و شکوفا  با دامنی از غنچه  به پیشواز بهاری تازه می رفت .ولی افسوس  آقای خیال باف باز به دفاع از سیم های زنگ زده ی  باقی مانده  درخت  بر می خاست   که مگر نمی دانید  این درخت چه بوده ؟؟ این پارسال چنین بودو چنان  بود سوگل جهان  بود و در زیبایی هیچ   کاستی نداشت و همه جذب او می شدند  این همان درخت است پس باید  باز هم  ارجمند  و مورد توجه   باشد !

در آخر همسایه اش با سد درد و رنج به او فهماند چیزی که سرشت آن رکود است ودر تار و پودش شکوفایی جایی ندارد هر چند در آغاز بسیار زیبا و دلپذیر باشد به زودی می پوسد و پوچ می شود  !  گفت  برای  من خیلی عجیب  است  که توچگونه  از  چیزی که پوچ شده  دفاع می کنی که جز پوچید گی  و پوسیدگی از  وجود ادعایی آن چیزی  بر جای  نمانده است  

خیال باف  خوش خیال  !   کسی که بر طبل دفاع  از  یک باور واهی می کوبد و سینه در دفاع از آن سپر می کند یا هالو است یا زالو  یا فریب خورده است یا فریب دهنده  یا گمراه است یا سهم خواه است یا ولی بدان  سرانجام  خزان و خواری در کمینش  نشسته است .

 دکتر نادر نوری ( نافذ )  امرداد 99




بر گرفته از وبلاگ دکتر نادر نوری - 

1

کجا متفاوت بودن ؟

1
X